زندگینامه شهید محسن اسلامی
شهید محسن اسلامی در سال 1340 در یک انواده مستضعف دیده به جهان گشود.او اولین فرزند خانواده بود و در سن هفت سالگی وارد دبستان شهید اکبر نقاده شد و پس از تحصیلات ابتدایی وارد مدرسه راهنمایی سعدی و بعد از آن وارد دبیرستان سپهر کاشان شد.
این انسان بزرگ روز ها به کار و تلاش مشغول بود و شب ها درس میخواند. و اینگونه این روزهای سخت را پشت سر گذاشت.
در دوران انقلاب فعالیت خود را بر علیه رژیم شروع کرد تا در سال 1359 به امر حضرت امام خمینی _ره_ آموزش نظامی دید و عضو بسیج کاشان شد.
بعد از شروع جنگ ، او برای کمک به دین خدا و یاری رساندن به ولی فقیه خود سراپا نمی شناخت و با اسرار بالاخره 18/آذر/1359 با معرفی خود به سربازخانه ، به خدمت مقدس سربازی به شهر زابل اعزام شد.
او سه ماه در آموزش دید و بعد از آن برای مبارزه با مزدوران عراقی به اروند رود فرستاده شد.و بعد از سه ماه به مدت 15 روز به دیدار خانواده آمد.
او در این روز ها مادر را آمده میکرد ، به او میگفت:
مادر جان؛شهادت یکی ار نعمت های خدا است و اگر من شهید شدم باید به خاطر داشتن چنین فرزندی به خود افتخار کنی.
این انسان بزرگ روز ها به کار و تلاش مشغول بود و شب ها درس میخواند. و اینگونه این روزهای سخت را پشت سر گذاشت.
در دوران انقلاب فعالیت خود را بر علیه رژیم شروع کرد تا در سال 1359 به امر حضرت امام خمینی _ره_ آموزش نظامی دید و عضو بسیج کاشان شد.
بعد از شروع جنگ ، او برای کمک به دین خدا و یاری رساندن به ولی فقیه خود سراپا نمی شناخت و با اسرار بالاخره 18/آذر/1359 با معرفی خود به سربازخانه ، به خدمت مقدس سربازی به شهر زابل اعزام شد.
او سه ماه در آموزش دید و بعد از آن برای مبارزه با مزدوران عراقی به اروند رود فرستاده شد.و بعد از سه ماه به مدت 15 روز به دیدار خانواده آمد.
او در این روز ها مادر را آمده میکرد ، به او میگفت:
مادر جان؛شهادت یکی ار نعمت های خدا است و اگر من شهید شدم باید به خاطر داشتن چنین فرزندی به خود افتخار کنی.
بعد از 15 روز محسن با خانواده خداحافظی میکند اما این خداحافظی با بقیه خداحافظی ها فرق دارد.
او به جبهه رفت و بعد از سه ماه ،شبانگاه در اثر برخورد ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت رسید."روح شاد و یادش گرامی باد."