ابوالفضل محمد زاده وادقانی

نویسنده:روابط عمومی

  آنچه که در این صفحه از اشعار "ساغر" خواهید دید....
1-شعر دوبیتی"ظهور"
2-شعر"هجر جانسوز"
3-شعر زیبای "وصف وادقان"
4-شعر"هجران زهرا"به همراه دانلود فایل صوتی
5-شهر"درهای رحمت"به مناسبت بعثت پیامبر ص
6-شعرزیبای"وارستگی"
7-گلشن طبیعت
8-طبع نوبهار
9-فصل گل

10-شعر در وصف "معلم"

 11-غزل زیبای "محراب ابرو"


1-شعر دوبیتی"ظهور" از ابوالفضل محمد زاده

فرمود نبی جهان جوان خواهد شد    
بستان جهان رشک جنان خواهد شد

یک روز که از جهان فانی باقی است
فرزند من آن روز عیان خواهد شد


2-"هجر جانسوز" از ابوالفضل محمد زاده وادقانی در وصف امام مهدی عج

ز چشمم در غمت هر شب گل مهتاب می ریزد

                         ببین خون دلم از دیده بیتاب می ریزد

فکن از رخ نقاب و حال مشتاقان تماشا کن
                         که از چشم جهانی در غمت مهتاب می ریزد
بیا و پرده از رخسار خود ای ماه بالا گیر
                        سرشک از دوریت از چشم شیخ و شاب می ریزد
بیا ای عیسی عترت بنه مرهم به زخم دل
                        نمک هر روز دشمن بر دل احباب می ریزد
بیا و راز مظلومیت جدت هویدا کن
                        که خون فرق مولا از دل محراب می ریزد
فغان از این دوروئی واز نفاق و کینه دشمن
                       که از چشمان دخت مصطفی خوناب می ریزد
ز چشم ساغر افسرده­ حال از هجر جانسوزت
                                      امام منتظر مهدی ببین سیلاب می ریزد


3-شعر زیبای "وصف وادقان" از ابوالفضل محمد زاده وادقانی(ساغر)

 

چون غزل آغاز گردید از برای وادقان
شعر من بگرفت زینت از ثنای وادقان
اهل آن باشند دائم سختکوش و مهربان
آفرین بر مردمان روستای وادقان
بوی ایثار و شهامت می دهد این سرزمین
بشنوی عطر شهادت از فضای وادقان
آرزوی جنت و فردوس را کی می کنی؟
گر کنی سیر و سفر در جای جای وادقان
کی شوی مشهور ساغر از برای شعر خود؟
چون شریف آن شاعر نام آشنای وادقان


4-شعر"هجران زهرا" در سوگ شهادت حضرت صدیقه طاهره(س)

در کوچه­ هاي شهر خاموش مدينه/مولا غمی دارد نهان در کنج سینه
آنجا خبراز رحلت بانوی شهر است/قلب علی زندانی از آلام دهر است
گویا که زهرا زین جهان عزم سفر کرد/سوز و گداز شوی خود را بیشتر کرد
افسوس مولا مانده و خصم بد اندیش/بر جسم زار او ز غربت می زند نیش
مولا توان هجر زهرا را ندارد/شاید که خون از دیده جای اشک ، بارد
دیگر علی را در مصائب یاوری نیست/بیت علی را همچو زهرا همسری نیست
خورشید عالم شد غمین از هجر آن ماه/مولا غمین و بی کس و بی یاور است آه
هجران زهرا خواب از مولا گرفته/تاب و توان از زینب کبری گرفته
شمع شبستان علی گردیده خاموش/مولا ردای درد و غم بگرفته بر دوش
از هجر او شاه نجف ماتم گرفته/رخسار گردون هاله ای از غم گرفته
زینب غمین بنشسته از هجران زهرا / نالد گهی با یاد او ، گه بهر بابا
بنگر حسن دمساز با آه و فغان است /بشنو حسینش را فغان تا آسمان است
دیگر نه بتوان هجر زهرا را بیان داشت/باید به تسکین علی اشکی روان داشت
دیگر نمی از اشک، ساغر را نمانده/از بس که این غمنامه را با سوز خوانده

*همچنین جهت دانلود فایل صوتی شعر فوق که توسط شیخ محمد فلاحیان در مهدیه وادقان خوانده شد،اینجا را کلیک کنید.


5-شعر"درهای رحمت" به مناسبت بعثت پیامبر اکرم (ص) از ابوالفضل محمد زاده(ساغر)

 

امشب خدای مهربان فصل نوین آغاز کرد
با بعثت ختم رسل درهای رحمت باز کرد
با کار خود منت خدا بر خلق خود ابراز کرد
با حجت قرآن خود پیغمبرش اعجاز کرد
به به که ختم¬الانبیا با آیه نور آمده
از سوی رب العالمین هادی و مامور آمده
از عرش آمد پیک حق سوی محمد در حرا
گفتا که اقرا باسم رب برخوان تو نام ذوالعطا
امروز گشتی در زمین از جانب ما مقتدا
برخوان تو مردم را به سوی لطف ذات کبریا¬¬
اسلام دین جاودان را عرصه کن بر مسلمین
امروز روز شادی اهل سموات و زمین
امروز  در ارض و سما کروبیان مسرور بین
در نزد اسلام مبین بتهای دون منفور بین
شور و شعف بین در فلک افلاکیان پر شور بین
اقطار عالم در چنین شورو شعف پرنور بین
پرنور بین غار حرا از بعثت ختم رسل
شادی کنید ای مسلمین کامشب بیامد عقل کل
امشب بیامد عقل کل با آیه های رحمتش
بتها نگون گردید در بیت خدا با بعثتش
گردید ختم الانبیا آمد به سوی امتش
بنگر جلال  و شوکت وجاه و مقام و رافتش
هر جا که بینی در جهان وجد است و شور است و سرور
خواند هزارآوای دل با حالت مستی و شور
امشب به عالم عرشیان مست و غزلخوان آمده
از عرش  سوی درگهش جبریل دربان آمده
شادی کنان اهل جنان با حور و غلمان آمده
خیل ملک بر مسلمین تبریک گویان آمده
آنان که میریزند گل از عرش سوی فرش حق
در فرش نور ایزدی تابیده شد از عرش حق
شد از خدا سوی نبی تنزیل آیات خدا
امشب زمین بگرفته از آیات حق نور و ضیا
بهر مداوای بشر آیات حق باشد شفا
شد رحمت للعالمین از سوی حق چون مصطفی
جبریل شد مبهوت و مات از قدرت احسان او
کوثر نمی از چشمه احسان بی پایان او
رضوان ببین رضوان ببین از شوق عطر آگین شده
فردوس بین فردوس بین به¬به چه خوش¬آذین شده
از باده احسان او سیراب اهل دین شده
با حکم رب العالمین ناجی مظلومین شده
به¬به چه جشنی در فلک برپاست از میلاد دین
این جشن را خیل ملک تبریک گویند اینچنین:
تبریک بر کل بشر امشب زمین احیا شود
با بعثت ختم رسل درهای رحمت وا شود
بنگر سپهر نیلگون از مقدمش زیبا شود
با بعثتش حکم عدالت در جهان اجرا شود
ازسوی یزدان بر بشر امروز غفران می رسد
دورنبوت این زمان ساغر به پایان می رسد
6-شعرزیبای"وارستگی"

جز غمت ما را به عالم هیچ کس غمخوار نیست
حاصلی از سیر گلشن بهر ما جز خار نیست
در دل افسرده­ام غم بر سر غم ریخته
گوئیا جز او مرا در زندگی غمخوار نیست
وصل جانان کی میسر می­شود عشاق را؟
شام هجران است تار و بخت ، ما را یار نیست
دم به دم دامان من از اشک گلگون می­شود
کی ز شوق وصل جانان دیده­ام خونبار نیست؟
چشمه چشمان من خشکید از اشک فراق
چلچراغی دیگرم از بهر شام تار نیست
خارهجرش بر دلم بنشسته تا صبح وصال
همدمی بهتر ز او تا لحظه دیدار نیست
افتخارم بس بود در دهر دون وارستگی
هر که شد وارسته چشمش بر کم و بسیار نیست
«روزگار کج روش گل را به دست خار داد»*1
ذره­ای انصاف در دنیای بی­مقدار نیست
شد به دنیا تلخکامیها نصیب اهل دل
کام ما شیرین به زیر چرخ کج­رفتار نیست
بزم عیشی در جهان بهرم فراهم کی شود؟
جز به خون دل خدارا «ساغرم» سرشار نیست


7-گلشن طبیعت:
شد موسم تفرج در دامن طبیعت
مردم به جشن و شادی در مامن طبیعت
بگذشت فصل سرما آمد نسیم نوروز
پیراهن  شکوفه شد بر تن طبیعت
بشنو هزار شیدا خواند به شور و غوغا
بر روی شاخساران در گلشن طبیعت
سرسبز گشته صحرا با بارش بهاری
گردیده غرق در گُل پیراهن طبیعت
شمشاد و سرو و سوسن استاده در نیایش
بهر سپاس یزدان در دامن طبیعت
گردیده «ساغر» دل لبریز از می وصل
خشنود ساقی بزم از دیدن طبیعت


 

8-طبع نوبهار:
می زند مرغ دلــــــــم پر در هوای نوبهار
توشه جان پـــــر کن از برگ و نوای نوبهار
با قدوم فرودین پــر می شود دشت و دمن
از شکوفـــــــــه، از بنفشه، در هوای نوبهار
رخوت و سردی دی بگذشت و آمد فرودین
می کنم جــــــــــــان را فدای رونمای نوبهار
می وزد باد بهـــــــــاری بر فضای گلستان
گوش جان پر می شود از لحظه­های نوبهار
طایر جان پر زنــــــد با شوق اطراف چمن
تــــــــــــــا ببیند چشم دل لطف خدای نوبهار
شکر بــــــــــــاید گفت الطاف خداوند کریم
چون شکوفــــــا طبع ساغر شد برای نوبهار

 


 

9-فصل گل:
آمد از ره نو بهار و شد هويدا فصل گل
شد جهان سرسبز و خرم ،گشت بُرنا فصل گل
بار خود بربست سرما و بيامد فرودين
غنچه زيباي گل­ها شد شكوفا فصل گل
نغمه زيباي بلبل بر فراز شاخسار
گوش دل بسپار گويد گشت پيدا فصل گل
روح­ها را مي­نوازد آبشاران هر طرف
گوش جان را پر كند آهنگ زيبا فصل گل
مي­وزد بر سبزه­زاران بادهاي موسمي
در كنار جو شود گلهاهويدا فصل گل
مي­كند  بر تن قبای سبز چون در نوبهار
ساغر ما هم رود اينجا و آنجا فصل گل


10- شعر معلم

معلم ای وجودت آیه نور
زسرتا پاتویی سرمایه نور
معلم ای سرا پا نورایمان
به دریای سعادت درغلطان
به تاریکی تویی شمع فروزان
به سرتا پای ما نوری بتابان
گریزان کن زماجهل وتباهی
ببرزآیینه های دل سیاهی
فروزان کن به هستی نوردانش
که سرتا پاتویی منشور دانش
زحق خواهم دوامت ای معلم
تعالی مقامت ای معلم.


 11-غزل زیبای "محراب ابرو"

 

 محراب ابرو:
مخواه از مردم دون­مایه حل مشکل خود را
مکن افشا بر نامحرمان راز دل خود را
روم گاه گدایی سوی درگاه جوانمردی
که بی­منت همیشه می­نوازد سائل خود را
نیارم سجده هرگز جز به محراب دو ابرویت
که عادت داده با یاد تو قلب مایل خود را
در این صحرا کجا خضر طریقی می­شود پیدا
که تا از او شوم جویا نشان منزل خود را
ز بس در بند تو شادیم هر گه دام گستردی
به غفلت واگذارم دیدگان غافل خود را
قد خود خم مکن جز در بر خلاق بی­همتا
مخواه از غیر او هرگز تو حل مشکل خود را
نیالاییم ساغر شعر خود با لفظ بد هرگز
دمادم امتحان کردیم طبع قابل خود را


جهت ارسال شعر،فیلم،عکس،سند های قدیمی و انتشار آن در بخش اسناد تاریخی وادقانی با ایمیل mahdiehvadeghan@gmail.com در ارتباط باشین.

گالري تصاوير(در حال تکمیل)برای مشاهده تصاویر اینجا را کلیک کنید

.